درگرفتن. (آنندراج). به وقوع پیوستن. وجود یافتن. تحقق یافتن: بهای بوسه اش سر میدهم چون زر نمی گیرد خیالی کرده ام با خویش اما سر نمی گیرد. بیانا (از آنندراج). - سر گرفتن عروسی، بهم جوش آمدن. جور شدن. ، موافقت کردن و درگیر شدن صحبت. (آنندراج) ، سر گرفتن خانه، بسیار داد و فریاد کردن بچه ها یا زنان در خانه و اطاق و غیره. (یادداشت مؤلف)
درگرفتن. (آنندراج). به وقوع پیوستن. وجود یافتن. تحقق یافتن: بهای بوسه اش سر میدهم چون زر نمی گیرد خیالی کرده ام با خویش اما سر نمی گیرد. بیانا (از آنندراج). - سر گرفتن عروسی، بهم جوش آمدن. جور شدن. ، موافقت کردن و درگیر شدن صحبت. (آنندراج) ، سر گرفتن خانه، بسیار داد و فریاد کردن بچه ها یا زنان در خانه و اطاق و غیره. (یادداشت مؤلف)
از دست شدن سر. مردن. کشته شدن: در ازل بود که پیمان محبت بستند نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را. سعدی. گر سر برود فدای پایت مرگ آمدنی است دیر یا زود. سعدی. ، ریختن مایعی یا جوش آمدن از اطراف دیگ و جز آن. (یادداشت مؤلف). - سر رفتن حوصله، دل تنگ آمدن. گرفته خاطر شدن. - سر رفتن دل،دل گرفتن و تنگدل شدن. اندوهگین شدن. - سر رفتن مدت، منقضی شدن وقت. به پایان رسیدن
از دست شدن سر. مردن. کشته شدن: در ازل بود که پیمان محبت بستند نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را. سعدی. گر سر برود فدای پایت مرگ آمدنی است دیر یا زود. سعدی. ، ریختن مایعی یا جوش آمدن از اطراف دیگ و جز آن. (یادداشت مؤلف). - سر رفتن حوصله، دل تنگ آمدن. گرفته خاطر شدن. - سر رفتن دل،دل گرفتن و تنگدل شدن. اندوهگین شدن. - سر رفتن مدت، منقضی شدن وقت. به پایان رسیدن
لهجه و صورتی است از مصدر مرکب از سرگرفتن بمعنی اعاده کردن و دوباره انجام دادن کاری: برخیز و نماز باسرگیر. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسرگرفت. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسر باید گرفتن. (همان کتاب). و رجوع به گرفتن شود
لهجه و صورتی است از مصدر مرکب از سرگرفتن بمعنی اعاده کردن و دوباره انجام دادن کاری: برخیز و نماز باسرگیر. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسرگرفت. (تفسیر ابوالفتوح). و نماز باسر باید گرفتن. (همان کتاب). و رجوع به گرفتن شود
هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس
هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس